جدول جو
جدول جو

معنی اسب مخ - جستجوی لغت در جدول جو

اسب مخ
میخ نعل اسب
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ نَ مَ)
پوشش اسب. برگستوان: رکابدار را فرموده آمده است پوشیده تا آنرا (ملطفه را) در اسب نمد یا میان آستر موزه چنانکه صواب بیند پنهان کند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 405 و چ فیاض ص 389) ، بر زمین دوسیدن از ضرب و زخم یا بیماری. دوسیدن به زمین و دراز گشتن از ضرب. (منتهی الارب)، چشم فروخوابانیدن در خواب: اسبط فی نومه. (منتهی الارب)، اسباط از امری، غفلت ورزیدن از آن: اسبط عن الامر. (منتهی الارب)، گوالیدن چیزی از درازا و پهنا، گسترده شدن، افتادن چنانکه حرکت نتواند، سبطناک شدن زمین. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ رِ)
رجوع به اسب ریس شود
لغت نامه دهخدا
(اَ رِ)
رجوع به اسب ریس شود
لغت نامه دهخدا
(اِ بِ)
اسفناج. (دزی)
لغت نامه دهخدا
(گُ رِ پَ)
شورناک گردیدن زمین. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
تصویری از اسب نمد
تصویر اسب نمد
نمد اسب پوشش اسب
فرهنگ لغت هوشیار
راهی که اسب به یک روز تواند پیمود، عرصه ای که اسب در آن تاخت کند میدان اسب دوانی اسب رس اسب رز اسپ ریس، میدان چوگان بازی و نمایش و رژه، میدان جنگ
فرهنگ لغت هوشیار
راهی که اسب به یک روز تواند پیمود، عرصه ای که اسب در آن تاخت کند میدان اسب دوانی اسب رس اسب رز اسپ ریس، میدان چوگان بازی و نمایش و رژه، میدان جنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسب دم
تصویر اسب دم
دم اسب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسب رس
تصویر اسب رس
((~. رِ))
مسافتی که اسب در یک روز می تواند بپیماید، میدان اسب دوانی، اسب ریس
فرهنگ فارسی معین
نوعی مگس مانوس با حیوانات اهلی
فرهنگ گویش مازندرانی
گیاه دم اسبیان، تارهایی از دم اسب که در گذشته به جای نخ
فرهنگ گویش مازندرانی
خرمن کوبی با اسب، به دنبال اسب در خرمنگاه، خرمن کوفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
از وسایل کارگاه سنتی پارچه بافی، ستونی عمودی که یک سر آن
فرهنگ گویش مازندرانی